Bitcoin آیا ونیز: آنچه که صبر پزشکی امروز می تواند به ما بیاموزد

By Bitcoin مجله - 1 سال پیش - زمان مطالعه: 15 دقیقه

Bitcoin آیا ونیز: آنچه که صبر پزشکی امروز می تواند به ما بیاموزد

Like the Medicis of Renaissance Venice, those who embrace Bitcoin will be incentivized to create long-lasting impact.

کتاب کامل را همین الان دریافت کنید Bitcoin فروشگاه مجله.

این مقاله بخشی از مجموعه ای از گزیده های اقتباس شده از «Bitcoin آیا ونیز» نوشته آلن فرینگتون و ساشا مایرز، که برای خرید در دسترس است Bitcoin مجله الان ذخیره کن.

سایر مقالات این مجموعه را می توانید در اینجا بیابید.

«هیچ چیز جدیدی جز آنچه فراموش شده است وجود ندارد.»

-ماری آنتوانت

ما فکر می‌کنیم که نگاه به تاریخ برای کشف چشم‌انداز سرمایه در هر شکلی در زمان و مکانی که سرمایه‌گذاری در آن جدی گرفته شده است - نه فقط به عنوان یک تمرین مالی، بلکه به عنوان نتیجه طبیعی سلامت معنوی و جمعی - شایستگی دارد. فلورانس رنسانس هم در شکوفایی بازده هنری و هم در آغوش انقلاب تجاری که این محصول بر آن استوار بود، کاندیدای ایده آل است. راجر اسکروتون احتمالا قدردانی می کرد.

Commerce laid at the heart of Florence’s rise out of the Middle Ages, and the city’s mock republican institutions granted it relative stability, a necessary precondition to capital accumulation. Although property rights were not beyond the meddling of the richest families going after their rivals, as a whole, the Florentine system provided merchants with protection from each other at home and from others abroad. In stark contrast with its medieval history, Florence had come to be ruled by a class of people interested in commercial profits rather than land conquest. Force would serve commerce by safeguarding property, ensuring contracts and keeping trade routes open. Gone were the days of aristocratic families feuding for the control of arable land. The symbol of this new system was Florentine currency, the florin. همانطور که پل استراترن توضیح می دهد:

برتری بانکی فلورانس، و قابل اعتماد بودن بانکداران آن، منجر به تبدیل شدن واحد پول این شهر به یک موسسه شد. در سال 1252 فلورانس فیورینو دورو حاوی پنجاه و چهار دانه طلا صادر کرد که به فلورین معروف شد. فلورین به دلیل محتوای بدون تغییر طلا (یکی از موارد نادر در سکه های آن دوره) و استفاده از آن توسط بانکداران فلورانسی، در طول قرن چهاردهم به عنوان یک ارز استاندارد در سراسر اروپا پذیرفته شد.

ریچارد گلدتویت به رابطه متقابل معماری زیبا، شکوفایی فرهنگی و موفقیت اقتصادی اشاره می کند و در این مقاله می نویسد:اقتصاد رنسانس فلورانس"

با این حال، بهترین شواهد برای موفقیت اقتصاد، تظاهرات فیزیکی آن در آن زمان است، و اینها به همان اندازه که چنین چیزهایی می توانند دراماتیک باشند. در سال 1252 فلورانس اولین فلورین طلای خود را زد و در پایان قرن فلورین پول جهانی در بازارهای تجاری و مالی بین المللی در سراسر اروپای غربی بود... در سال 1296 کلیسای جامع جدیدی پیش بینی شد و پس از دو تصمیم بعدی برای افزایش آن. بزرگ‌ترین کلیسای جامع و شاید بزرگ‌ترین کلیسای از هر نوع در اروپا بود. در سال 1436 کار بر روی تالار عمومی بزرگ شهر که یکی از اصلی ترین ساختمان های ایتالیای قرون وسطی نامیده می شود، آغاز شد. پول استاندارد بین المللی آن زمان، یکی از بزرگترین مجموعه دیوارهای هر شهر اروپایی، آنچه که قرار بود به بزرگترین کلیسای جامع مسیحیت تبدیل شود، و یک مقر عظیم و اصلی دولت، شاخص های کم اهمیتی برای موفقیت اقتصاد فلورانس نبودند. زمانی که هم دانته و هم جوتو در صحنه بودند.»

از این رشد در تجارت، بانک ها به وجود آمدند. بازرگانانی که کالاها را در سرتاسر اروپا تجارت می کردند، کنترل دارایی های دائمی را در دست داشتند. دقیقاً به معنای توصیف شده توسط هرناندو دو سوتو، چارچوب قانونی مورد حمایت فلورانسی ها - و ایالت های تجاری شمال ایتالیا مانند ونیز، پیزا، جنوا و سیهنا - اجازه می داد که دارایی های صرف به کار گرفته شوند. سرمایه. خانواده‌های بانکداری مانند مدیچی اغلب در تجارتی مانند پشم شروع کردند و سرمایه در گردش را برای بازرگانان رقیب فراهم کردند. بنابراین بانکداری یک تجارت صرفاً مالی نبود. این به طور محکم در شرکت ریشه دوانده بود. بانکداران فلورانسی قبل از هر چیز تاجرانی بودند که درک می کردند که برای اداره یک تجارت چه چیزی لازم است.

در میان خانواده های بانکداری بزرگ اواخر قرون وسطی و فلورانس رنسانس و حتی شاید ایتالیا، هیچ کدام به اندازه مدیچی ها نمی درخشند. با این حال، سه خانواده بزرگ فلورانسی قرن چهاردهم، Acciaiuoli، Bardi و Peruzzi، زمانی بانک‌های گسترده‌تر و غنی‌تری را نسبت به مدیچی‌ها کنترل می‌کردند. مدیچی ها نیز بانکداران نوآوری خاصی نداشتند. به گفته استراترن، مدیچی ها در واقع در کار خود محافظه کار بودند:

جیووانی دی بیچی مرد محتاط بود و ترجیح می داد تحکیم کند. این خصوصیتی بود که او با سلف خود به عنوان رئیس قبیله مدیچی، خویشاوند دورش ویری، مشترک بود، و مطمئناً آن را به پسرش نیز منتقل کرد. به عنوان بانکدار، مدیچی ها به جای نوآوری، از طریق احتیاط و کارآمدی پول خود را به دست آوردند. برخلاف باورهای بانکی، آنها برات را اختراع نکردند، اگرچه ممکن است در اختراع شرکت هلدینگ نقش داشته باشند. موفقیت آنها تقریباً منحصراً مبتنی بر استفاده از تکنیک های آزمایش شده و قابل اعتماد بود که توسط دیگران پیشگام شده بود. بانک مدیچی هرگز تحت توسعه سریع قرار نگرفت و حتی در اوج خود به اندازه هیچ یک از سه بانک بزرگ فلورانسی قرن قبل نبود.

و با این حال، موفقیت مالی یا نوآوری دلیل تکرار نام مدیچی در طول قرن ها نیست. البته مدیچی ها بانکداران موفقی بودند. آنها از تجارت پشم اروپا به ثروت زیادی دست یافتند, with branches as far from home as London and Bruges. Their control over both the Papal accounts and the alum trade, which had been monopolized by Rome, provided reliable profits shielded from competition. But the Medici legend was born from investing not in banking or even in commerce but in intangible cultural projects that would yield impossible-to-measure returns. Through patronage, the Medici would allocate capital, accumulated through meticulous and conservative banking activities, to ventures of which no accountant could make sense. And yet, the value the Medici created outlasts all that of the more financially successful Italian families.

از آنجا که بانکداران فلورانسی می‌توانستند برای سرمایه‌گذاری معقول به پول سخت تکیه کنند، حقیقت ساده پشت انباشت ثروت را درک کردند. انگیزه های آنها خیلی ساده این بود که جریان را به حداکثر نرسانند. ما می‌توانیم استدلال کنیم که این درک عمیق شهودی از ثروت است که بازرگانان، به‌ویژه مدیچی‌ها را به انباشت سرمایه فرهنگی از طریق هزینه‌کردن در هنر و علوم سوق داد. در واقع، همانطور که استراترن می نویسد، مدیچی ها روی سرمایه فرهنگی سرمایه گذاری کردند، زیرا این سخت ترین دارایی بود که می شناختند:

جیووانی دی بیچی تنها در سال‌های آخر عمرش متوجه شد که زندگی چیزی بیش از بانکداری و ریسک‌های همراه آن است. پول را می‌توان با حمایت به ماندگاری هنر تبدیل کرد و در اعمال این حمایت به دنیای دیگری از ارزش‌های جاودانه دسترسی پیدا کرد که عاری از فساد مقامات مذهبی یا سیاست‌های فریبنده قدرت و بانکداری به نظر می‌رسید.

مدیچی ها سرمایه مالی خود را به سرمایه فرهنگی تبدیل کردند که بیشتر از همه آنها زنده بماند زیبایی که قرن ها پس از انقضای هر ابزار تجاری موقتی مفید باقی می ماند. در نقش کوزیمو د مدیچی گفت:من راه‌های فلورانس را می‌دانم، تا پنجاه سال دیگر ما مدیچی‌ها تبعید خواهیم شد، اما ساختمان‌های من باقی خواهند ماند.

به نوعی، کوزیمو بیش از حد خوشبین بود. مدیچی ها در عرض 30 سال تبعید شدند. اما ساختمان ها به همراه نام مدیچی باقی مانده اند. گنبد برونلسکی که بر فراز کلیسای جامع فلورانس قرار دارد و هنرمندانی مانند میکل آنژ و لئوناردو داوینچی در مرکز رنسانس بودند که از فلورانس در سراسر اروپا و سپس جهان گسترش یافت. همه مدیون مدیچی ها هستند.

رابرت اس. لوپز این تأثیر اجتماعی و فرهنگی برجسته را که از فلورانس و ونیز گسترش یافت در چند پاراگراف پایانی توصیف می کند.انقلاب تجاری قرون وسطی، 950-1350" نوشتن:

بدون شک افراد زیادی بودند که شکایت داشتند که وام دهندگان بیگانه «با چیزی جز یک قلم و جوهر» آمده بودند تا پیش پرداخت هایی را که به پادشاهان یا دهقانان داده می شد در قالب کوپن های ساده بنویسند، و در ازای چنین خط نویسی هایی در نهایت انجام می شد. ثروت مادی زمین اما بازرگانان نیز به تعداد زیاد کتاب نوشتند. این نشانه کوچکی از برتری آنها در قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم نیست که کتاب مارکوپولو که بیشترین کپی‌برداری و خوانده‌شده را داشت، کتاب مارکوپولو بود، جایی که اطلاعات عملی در مورد بازارها عاشقانه سفر را در بر می‌گیرد و این که بزرگترین شعر کل قرون وسطی است. توسط یکی از اعضای ثبت نام شده انجمن صنفی فروشندگان ادویه فلورانس، دانته آلیگری، نوشته شده است. بازرگانان همچنین تالارهای شهر، زرادخانه ها، بیمارستان ها و کلیساهای جامع ساختند. هنگامی که طاعون بزرگ رخ داد، سیه‌نا به تازگی کار بر روی گسترش دوئوموی مسحورکننده‌اش را آغاز کرده بود تا از کلیسای جامع همسایگان و رقبای تجاری‌اش در فلورانس پیشی بگیرد.

فراتر از سخاوت مدیچی، درک عمیقی از سرمایه گذاری بود. علیرغم اینکه مزایای فرهنگی به اندازه بازده مالی قابل اندازه گیری نبود، بانکدارانی مانند کوزیمو مدیچی می دانستند که چگونه از هنرمندان دمدمی مزاج بهترین بهره را ببرند. به گفته استراترن، «کوزیمو ممکن است در عملکرد بانکداری خود محافظه‌کار بوده باشد، و ممکن است آگاهانه رفتاری متواضعانه و بازنشسته داشته باشد، اما به طرز شگفت‌انگیزی می‌توانست اسراف‌آمیزترین رفتار را در میان افراد تحت حمایت خود تحمل کند.»

به عنوان کوزیمو خودش یک بار گفت: «باید با این افراد نبوغ خارق‌العاده به گونه‌ای رفتار کرد که گویی ارواح آسمانی هستند، نه آن‌گونه که گویی جانوران باری هستند.»

مشخصات ریسک سرمایه‌گذاری فرهنگی بیشتر یادآور سرمایه‌های خطرپذیر است تا پروژه نسبتاً ضعیف بانکداری تجاری: بسیاری شکست خواهند خورد، اما برخی ممکن است فراتر از حد انتظار شما موفق شوند. پذیرش عدم تقارن نتایج، کلید موفقیت است.

مدیچی‌ها با هم پیمان کردن وام‌های محافظه‌کار با حمایت حمایتی توانستند ابتدا سرمایه مالی و سپس سرمایه فرهنگی را مانند تعداد کمی از قبل یا بعد از آن جمع کنند. به همین دلیل، سه مدیچی بزرگ - جووانی دی بیچی، کوزیمو مدیچی و لورنزو باشکوه - به عنوان سرمایه‌داران فرهنگی نمونه ایستاده‌اند که دو نفر اول نیز سرمایه‌داران مالی زیرک هستند. آنها سرمایه خصوصی را برای پرورش محیطی با خلاقیت فرهنگی استثنایی بسیج کردند. استراترن کاملاً نابغه مدیچی را در بر می گیرد:

“The new art may have required science, but it also required money, and this was largely provided by Cosimo, who according to one admiring historian ‘appeared determined to transform medieval Florence into an entirely new Renaissance city.’ This was hardly an exaggeration, for Cosimo funded the construction, or renovation, of buildings ranging from palaces to libraries, churches to monasteries. When his grandson Lorzen the Magnificent examined the books many years later he was flabbergasted at the amounts that Cosimo had sunk into these schemes; the accounts would reveal that between 1434 and 1471 a staggering 663,755 gold florins had been spent... Such a sum is difficult to put into context; suffice to say that just over a century beforehand the entire assets of the great Peruzzi Bank at its height, accumulated in branches all over western Europe and ranging beyond to Cyprus and Beirut, were the equivalent of 103,000 gold florins.

با این حال، چنین نعمتی همیشه بر پایه یک رویه بانکی مستحکم بنا شده است. بررسی سوابق بانک مدیسی نشان می‌دهد که با وجود استفاده از کارآمدترین ابزارهای مالی موجود، به هیچ وجه در عملکرد خود نوآورانه نبوده است. در مقایسه با سایر نهادهای مشابه بسیار محافظه کارانه بود. نه جیووانی دی بیچی و نه کوزیمو د مدیچی هیچ روش یا روش جدیدی برای انجام تجارت معرفی نکردند، عمل آنها کاملاً مبتنی بر استفاده کارآمد و محتاطانه از روش های اثبات شده است که توسط دیگران پیشگام شده است.

ممکن است عجیب به نظر برسد که برای سلامت جامعه رنسانس در مقایسه با فقر نسبی خودمان بحث کنیم، به ویژه با توجه به بهبود تقریباً هر معیار معقولی از شکوفایی انسان در راستای افزایش بهره برداری از انرژی پس از انقلاب صنعتی. اما ارزیابی ما از سلامت و فقر در واقع بیشتر به نگرش بستگی دارد تا نتیجه.

ما نمی توانیم به اندازه سهامی که از اجدادمان به ارث برده ایم کمک کنیم. ما فقط می‌توانیم تصمیم بگیریم که با آن چه کنیم و چگونه آن را به نوبه خود انتقال دهیم. امر ضروری برای تصمیم گیری ریشه در تمام ذخایر سرمایه در کمبود زمان و انرژی دارد و بنابراین نگرش ما نسبت به کمبود خود ریشه در سرمایه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. نگرش منحط فیات، بهینه سازی برای کارایی بوده است، و نتایج در همه اشکال سرمایه چیزی کمتر از فاجعه بار نبوده است.

جین جاکوبز به اجبار این نکته را در عنوان شوم بیان می کند, "عصر تاریکی در پیش است"، نوشتن:

«شاید بزرگترین حماقت ممکن برای یک فرهنگ این باشد که سعی کند خود را با استفاده از اصول کارآمدی منتقل کند. زمانی که فرهنگی به اندازه کافی غنی و ذاتاً پیچیده باشد که از عهده مازاد بر پرورش دهندگان برآید، اما آنها را به عنوان اسراف از بین ببرد یا خدمات فرهنگی خود را به دلیل بی توجهی به چیزهایی که از دست می دهند از دست بدهد، پیامد آن نسل کشی فرهنگی است. سپس مارپیچ های باطل را تماشا کنید که وارد عمل می شوند."

جشن عصبی حماقت‌های زمزمه‌کننده از نظر سیاسی درست تنها یکی از پیامدهای نسل‌کشی فرهنگی است که جیکوبز نسبت به آن هشدار داد. این نتیجه بی حوصلگی و رنجش و رد اصولی است که مدیچی ها پذیرفته بودند، که ایجاد سرمایه فرهنگی صحیح ترین سرمایه گذاری است. "بازگشت" آن برای چیست؟ "نمایه ریسک" آن چیست؟ پیدا کردن و تامین مالی یک برونلسکی ممکن است یک در هزار یا یک در میلیون شات باشد.

ممکن است ده‌ها سال طول بکشد تا به نتیجه برسد زیرا استعداد تا حد امکان بازپرداخت قابل تصور اصل سرمایه پرورش می‌یابد، اگر چنین محاسبه مشکوکی حتی ارزشمند تلقی شود. از طرف دیگر، شوک فوری و تضمین شده است. هر هک بی استعدادی می تواند مخاطبی را که انتظار شایستگی دارند با شکست شدید در تولید آن شوکه کند. و ویژگی‌های شخصیتی که توسط چنین زباله‌های بی‌رحم، رنجش‌آمیز، بی‌صبر، بی‌صادق، زندگی بر اساس دروغ‌ها القا شده است، چیست؟ عواقب کنار گذاشتن دشواری جستجوی حقیقت اجتماعی برای سهولت انزوای ظالمانه چیست؟ عواقب آن برای سلامت روان چیست؟ آیا ما مردان و زنان قوی تولید خواهیم کرد که قادر به مقابله با عدم قطعیت اساسی زندگی مجهز به توانایی تولید دانش عملی هستند؟ آیا ما جوامع قوی و روحیه مدنی تولید خواهیم کرد؟ آیا ما حقیقت، خوبی یا زیبایی را تولید خواهیم کرد؟ آیا تولید خواهیم کرد دانش?

نه، نخواهیم کرد.

ما افراد خودشیفته تولید خواهیم کرد. به راحتی توسط حرص و ترس دستکاری می شود، مستعد تنهایی، غیرمنطقی بودن، وابستگی، شکنندگی و وحشت است، که انگیزه های آن چنان منحرف شده است که خودخواهی دوگانه را یک ضرورت جهت یابی و بقای اجتماعی می کند. بهینه شده برای سرمایه استخراج نوار و نه چیزهای دیگر. کسانی که به دور خود برمی‌گردند و از میان نهادهایی که اسماً به پرورش، تکمیل و رشد برخی یا شکل دیگری از سرمایه اختصاص داده شده‌اند، ربوده می‌شوند و آنها را به پخش‌کننده‌های خودشیفتگی تبدیل می‌کنند. که در "فرهنگ خودشیفتگیکریستوفر لاش پیش‌بینی کرد:

نهادهای انتقال فرهنگی (مدرسه، کلیسا، خانواده) که ممکن است انتظار می رفت با روند خودشیفتگی فرهنگ ما مقابله کنند، در عوض در تصویر آن شکل گرفته اند، در حالی که بدنه رو به رشدی از تئوری مترقی این تسلیم شدن را بر این اساس توجیه می کند که چنین چیزی نهادها زمانی به بهترین وجه به جامعه خدمت می کنند که انعکاسی از آن ارائه دهند. بر این اساس، روند رو به پایین آموزش عمومی ادامه می‌یابد: کاهش مداوم معیارهای فکری به نام مرتبط بودن و دیگر شعارهای مترقی. ترک زبان های خارجی؛ رها کردن تاریخ به نفع «مشکلات اجتماعی»؛ و یک عقب نشینی کلی از انضباط فکری از هر نوعی که اغلب به دلیل نیاز به اشکال ابتدایی تر نظم و انضباط برای حفظ حداقل استانداردهای ایمنی ضروری است.

طرد هنر و ادبیات بزرگ – چه به دلیل «احساس‌گرایی بورژوایی» در یک دوره، چه به دلیل بدبینی طنزآمیز در دوره‌ای دیگر، «بی‌ربط بودن» و طرفداری از «مشکلات اجتماعی» در دوره‌ای دیگر- به سختی با مصادره سرمایه فیزیکی متفاوت است: پیوند با گذشته را قطع می کند و باعث می شود نتوانیم از تجربیات انباشته جوامع خود درس بگیریم. ما را به طور همزمان وابسته و تنها می کند. تراژدی واقعی تصاحب سیاسی سرمایه مولد آنقدر خشونت ناشی از دزدی نیست، بلکه بازدهی سقط‌شده‌ای است که ممکن است از این دارایی سرازیر شود، زیرا کنترل به کسانی منتقل می‌شود که نمی‌دانند چه می‌کنند. آنها فاقد دانش و صلاحیت حتی برای پر کردن سرمایه هستند، هرگز اهمیتی ندارند که به برداشت محصول خود ادامه دهند.

این جدایی کنترل و دانش؛ از بین بردن زمان ذخیره شده با صبر؛ از بین رفتن اراده به خطر انداختن و فداکاری برای ساختن، مشابهت وحشتناکی را با مارپیچ بدهی در حال فروپاشی ایجاد خواهد کرد: مارپیچ در حال فروپاشی دانش چگونه کارها را انجام دهیم. ما باید آنها را دوباره کشف کنیم. انجام این کار خوشایند نخواهد بود.

همین امر در مورد ادبیات و هنر نیز صدق خواهد کرد: ما در نهایت به فرهنگی خواهیم رسید که به سادگی، به طرز غم انگیزی چیزی نمی داند با این حال، متشکل از انسان‌هایی که هست، همچنان با هر نیازی که ادبیات و هنر برآورده می‌کند، مواجه خواهد شد، و بنابراین باید شبیه‌سازی‌های فقیرانه را به جای چیزهای واقعی بداهه بسازد. در یکی از چشمگیرترین لحظات بازی اسکروتونچرا زیبایی مهم استاو با الکساندر استودارت، مجسمه‌ساز مشهوری که بناهای یادبود غول‌های روشنفکر اسکاتلندی مانند دیوید هیوم، آدام اسمیت، ویلیام پلی‌فر و جیمز کلرک ماکسول به زیبایی خیابان‌های ادینبورگ را تزیین کرده است، مصاحبه می‌کند. استودارت توضیح می دهد:

«بسیاری از دانش‌آموزان از دپارتمان‌های مجسمه‌سازی - البته مخفیانه - به من مراجعه می‌کنند، زیرا نمی‌خواهند به معلمان خود بگویند که با دشمن به کامیون آمده‌اند. و آنها می گویند، من سعی کردم یک شکل مدل بسازم و آن را با خاک رس الگوبرداری کردم، و سپس استاد راهنما آمد و به من گفت که آن را از وسط نصف کنم و مقداری اسهال روی آن بریزم، و این کار را جالب می کند. ""

اسکروتون موافق است: "این چیزی است که من در مورد نوع هتک حرمت استاندارد شده ای که این روزها برای هنر وجود دارد احساس می کنم - در واقع نوعی بی اخلاقی است زیرا تلاشی برای محو کردن معنا از شکل انسان است."

و استودارت به شدت پاسخ می‌دهد: «خب، این تلاشی برای محو کردن است دانش"

تولید فرهنگی که حاصل می شود به طور قابل پیش بینی نابالغ و سطحی خواهد بود، زیرا ما خود را از تاریخ ناآگاه کرده ایم و پیوند را با آنچه قبلاً آموخته ایم قطع کرده ایم. در یک پادکستوینتون مارسالیس به سوال جاناتان کیپهارت مبنی بر اینکه آیا منصفانه است که او را "مرد نژاد" و همچنین "مرد جاز" خطاب کنیم، با گفتن "آره، منصفانه است" پاسخ می دهد. کیپهارت از او می‌خواهد «تعریف کند» و مارسالیس پاسخ می دهد:

من فکر می کنم این فردی است که به هر خرده فرهنگ یا زیرگروه خود افتخار می کند، در این مورد سیاه پوستان آمریکایی. این بدان معنا نیست که شما مخالف دیگران هستید، اما از تاریخچه خرده فرهنگ خود آگاه هستید و آن را پذیرفته اید، آن را باور می کنید، و بدتان نمی آید که درباره آن صحبت کنید.

ما بر این باوریم که لین مانوئل میراندا استاد معاصری است که در آغوشی افتخارآمیز و جشن‌آمیز قومیت خرده‌فرهنگی و در نتیجه هنری است که در انزوای تظاهر به کوررنگی و سرکوب نژادپرستی تحمیلی قرار دارد. کار او سرمایه داری فرهنگی برجسته است. مشهورترین موزیکال او، "همیلتون"، با استفاده از زبان جدیدتر هیپ هاپ و واقعیت جدیدتر تنوع قومی آمریکا، از اسطوره پایه گذاری مشترک استفاده می کند و دوباره آن را تجسم می کند. نتیجه یک اثر هنری واقعاً فراگیر است که همه را به پیوستن دعوت می کند و لنز جدیدی از درک را ارائه می دهد. چالش برانگیز اما قابل احترام است. از اصل خود - نه تنها ادبی، بلکه اجتماعی و فرهنگی - آگاه است، اما ترکیبی بدیع از بیان پیدا می کند، آنقدر بدیع و قدرتمند که معنای قانون را گسترش می دهد.

«در ارتفاعات» در جشن ضمنی خود از امریکنا حتی فراتر می رود و ممکن است ظریف ترین و در عین حال بی شرمانه ترین اثر هنری طرفدار آمریکا باشد که ما از آن آگاه هستیم. این موزیکال که اخیراً به صورت فیلم نیز اقتباس شده است، جشنی از فرهنگ دومینیکن و به طور گسترده‌تر فرهنگ آمریکای لاتین را با تفسیری شدید درباره نارضایتی‌های نژادی در هم می‌آمیزد، و در عین حال کاملاً از رنجش و جدایی اجتناب می‌کند. پیام به صراحت این است که تزریق به جریان اصلی فرهنگ آمریکای لاتین فرهنگ آمریکا را در کل بهبود می بخشد. برای همه. با تکرار مارتین لوتر کینگ، هر چه این اتفاق مثبت تر و ارگانیک تر باشد، بهتر است. تحمیل مرکزی بر مبنای کینه به نوبه خود فقط باعث رنجش یکسان و متضاد می شود و علاوه بر آن، توهین به شایستگی های ذاتی فرهنگ مورد حمایت است. سفر چندین شخصیت با گذار در خودشناسی فرهنگی آنها از تلخی و مخالفت به اعتماد به نفس و جشن مشخص می شود. ممکن است بگوییم از تمسخر تا خلقت.

"در ارتفاعات" برای شهادت به دردسر می رود این فرهنگ (زیرا همه فرهنگ‌ها محلی و خاص هستند) در هسته اجتماعی و معنوی خود به همان اندازه آمریکایی است. ریشه در تلاش و فداکاری، در آغوش کشیدن فرصت ها، و عشق به جامعه و احترام به فرهنگ و فرهنگ آن دارد. ادبیات. ترانه انفرادی زیبای مادرسالار ابولا کلودیا، "Pacienza Y Fe"، مظهر اخلاق موزیکال است: صبر و ایمان. بلندمدت، تعهد و رد بدبینی. وظیفه شناسی، تکریم و مسئولیت پذیری. مطمئناً هیچ یکپارچگی صمیمی‌تر و متعهدانه‌تر از نامگذاری فرزند خود به نام یکی از عناصر جامعه میزبان وجود ندارد - عنصری که کمتر از آن جدایی ناپذیر از تجربه است. از مهاجرت، به عنوان شخصیت اصلی اسنوی این نام به دلیل برداشت نادرست والدینش از نیروی دریایی ایالات متحده است کشتی که برای اولین بار به آمریکا رسیدند از آن عبور کردند. اسنوی با بازی بر روی "قدرت" مانند برق یا نفوذ اجتماعی، اعضای جامعه خود را در هنگام قطع برق تشویق می کند:

"باشه ما ناتوانیم، پس یک شمع روشن کن.

"هیچ چیزی در اینجا اتفاق نمی افتد که ما نتوانیم از عهده آن برآییم."

اگر تلاش می کردیم به سختی می توانستیم شعار بهتری از بومی گرایی، آزمایش و هماهنگی اجتماعی از پایین به بالا ارائه کنیم. "در ارتفاعات" is خوب است. از نظر هنری خوب است، اما مهمتر از آن از نظر اخلاقی خوب است. میراندا یکی از بزرگترین سرمایه داران فرهنگی عصر ماست.

این یک پست مهمان توسط آلن فرینگتون و ساشا مایرز است. نظرات بیان شده کاملاً متعلق به خود آنها است و لزوماً نظرات BTC Inc یا را منعکس نمی کند Bitcoin مجله.

منبع اصلی: Bitcoin مجله